کد مطلب:129618 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

احتجاجهای امام در میدان نبرد
امـام حـسـیـن (ع) - بـا آنـكـه مـی دانـسـت كـه آن گـروه بـا او خواهند جنگید ـ اصرار داشت كه استدلالهایش را به دشمن برساند، تا آنكه نزد خداوند حجت را بر آنان تمام كرده باشد و آنـهـایـی كـه مـی تـوانـنـد از شناخت حق و حقیقت بهره مند شوند نجات یابند و عموم امت و نـسلهای آینده از طریق بیانات استدلالی ایشان به حقانیت قیامش و به شایسته تر بودن ایشان به خلافت مسلمانان و ابعاد مظلومیت آن حضرت پی ببرند.

یـعـقـوبـی در تـاریخ خویش می نویسد: «چون بامدادان فرا رسید، امام (ع) بیرون رفت و بـا مـردم سـخـن گـفـت و حـق خـویـش را بـر آنـان بـزرگ شـمـرد و خـدای عزوجل و پیامبرش را به


آنان یادآور شد و از آنان خواست اجازه دهند كه بازگردد. اما آنها نـپـذیـرفتند، جز اینكه با وی بجنگند یا دستگیرش كنند و نزد عبیداللّه بن زیاد ببرند. آنـگـاه حضرت با مردم گروه گروه و حتی با برخی جداگانه صحبت كرد ولی آنها می گفتند كه ما نمی دانیم تو چه می گویی!» [1] .


[1] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 176.